English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2593 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to phase out something U به تدریج موقوف کردن چیزی
gradualness U تدریج
graduality U تدریج
quantization U تدریج
gradation U تدریج
gradations U تدریج
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
quantization noise U اختلال تدریج
gradation U درجه تدریج
gradations U درجه تدریج
gradualism U رعایت اصول تدریج
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
morphing U جلوههای ویژه در بازی ها و سیستمهای چندرسانهای که یک تصویر به تدریج به دیگری تبدیل میشود
ogive U شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
suppression U خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
activity U فعالیت
activities U فعالیت
acting U فعالیت
activeness U فعالیت
functions U فعالیت
exercises U فعالیت
exercised U فعالیت
activation U فعالیت
exercise U فعالیت
actuality U فعالیت
stir U فعالیت
stirred U فعالیت
stirs U فعالیت
function U فعالیت
functioned U فعالیت
stirrings U فعالیت
phases U وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
phased U وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
phase U وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
politicking U فعالیت سیاسی
ventures U فعالیت اقتصادی
venturing U فعالیت اقتصادی
low activity U فعالیت پایین
venture U فعالیت اقتصادی
activation U به فعالیت دراوردن
business activity U فعالیت بازرگانی
hey day U روز پر فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
ventured U فعالیت اقتصادی
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
turn over U عایدی فعالیت
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
somatotonic U فعالیت گرا
somatotonia U فعالیت گرایی
random activity U فعالیت تصادفی
critical activity U فعالیت بحرانی
cerebration U فعالیت مغزی
activating U به فعالیت پرداختن
reactivation U فعالیت مجدد
on stream U درحال فعالیت
activates U به فعالیت پرداختن
activated U به فعالیت پرداختن
inaction U بدون فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
operant U فعالیت کننده
activity coefficient U ضریب فعالیت
off year U سال کم فعالیت
activity light U چراغ فعالیت
activity quotient U بهر فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
events U عمل یا فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
event U عمل یا فعالیت
activity analysis U تحلیل فعالیت
operating level U سطح فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
activity chart U نمودار فعالیت
activity drive U سائق فعالیت
inactivity U عدم فعالیت
auxiliary activity U فعالیت فرعی
operational environment U محیط فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
spheres U مرتبه حدود فعالیت
slumps U کاهش فعالیت رکود
forms U سابقه فعالیت اسب
muzzling U مانع فعالیت شدن
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
orbits U دور حدود فعالیت
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
slumped U کاهش فعالیت رکود
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
muzzles U مانع فعالیت شدن
formed U سابقه فعالیت اسب
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
self activity U فعالیت خود بخود
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
efficiency U فعالیت مفید بازده
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
background U فعالیت ارتباط دادهای
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
slumping U کاهش فعالیت رکود
orbit U دور حدود فعالیت
slump U کاهش فعالیت رکود
pickup U تجدید فعالیت چیدن
form U سابقه فعالیت اسب
muzzled U مانع فعالیت شدن
muzzle U مانع فعالیت شدن
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
sphere U مرتبه حدود فعالیت
byways U کار یا فعالیت جنبی
byway U کار یا فعالیت جنبی
orbited U دور حدود فعالیت
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
broaching U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
league of nations U تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Conservative Party U یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity U قسمت عمده فعالیت عمده
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level U سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com